متن آهنگ علیرضا الیاسوند قصه عشق

یه روزی روزگاری

عشق اومد سراغ قلبم

منو تو خودش گم کرد

دلمو خون کرد

با سرابش

تو لحظه های تنهایی

با یادش بودم هر جایی

دلتنگی های شبونه

منو کرد دیونه

عاقبت بهش گفتم

که دوستش دارم

بیشتر از جونم

دست کشید رو گونه م

بم گفت ای مهربونم

من تو رو میخوام

با تو میمونم

میگفت دوری می میره

دلتنگی می ره

از لحظه های من

ما از هم دوریم

ولی آخه مجبوریم

قصه عشقو با من بخون

عشق رفت تو تموم جونم

تو فکر و ذهن و تو خونم

اما اون منو ترک کرد

با دلم بد کرد

تنهام گذاشت

حالا این غم و رسوایی

منو می بره اونجایی

اونجا که دلم اسیره

از تو فکر من نمی ره

از وقتی منو ترک کرد

با دلم بد کرد

به یادشم هنوز

کاش میشد بازم

بشی خاطره سازم

کاش میشد بازم با تو بمونم

هر جای دنیا باشی

بازم میتونی

تو قلب من جا شی

این یادت باشه

قصه گویی نباشه